عمده بازی های خوب طراحی شده، دارای مکانیکی اصلی هستند که گیم پلی، حول محور آن میچرخد. این در عین سادگی، شیوه ای بسیار قدرتمند است که بدون سردرگم کردن بازیکن، او را به خوبی سرگرم میکند.
چالش
مثل هر موضوع دیگری در طراحی بازی، این نکته هم اگر به خوبی پیاده نشود، به جای تاثیر مثبت، تاثیر منفی بر تجربه بازیکن خواهد داشت اما نکته اینجاست که کل بازی دور مکانیک اصلی میچرخد و خراب کردن آن، ضربه بزرگتری به تجربه نهایی وارد میکند. مکانیک اصلی دیر یا زود خسته کننده و تکراری میشود. این طور نیست؟ به نظر اینگونه است اما در واقع عمده بازی های موفقی که ما میشناسیم، یک مکانیک اصلی دارند و این اتفاقا عامل جذابیت آن ها است. این بازی ها چگونه به این مهم دست یافته اند؟
راه حل
باید راه های جدیدی برای استفاده از مکانیک اصلی پیدا کنیم و خلاقیت بازیکن یا سرعت عمل و دقت او را بسنجیم یا از مکانیک اصلی در شرایط محیطی متفاوت استفاده کنیم و… . غافلگیر کردن بازیکن در مورد مکانیکی که فکر میکرد، کامل شناخته و چیز جدیدی ندارد و به چالش کشیدن او، در بازیکن حس خوبی ایجاد میکند. هر بار که با روشی حلاقانه که شما از قبل طراحی کرده اید، چالشی را پشت سر میگذارد، حس باهوش بودن، به او دست میدهد و بیشتر درگیر بازی میشود و این یعنی طراحی خوب بازی!!
نمونه خیلی خوب بازی Braid است. مکانیک اصلی در این بازی، به عقب بازگرداندن زمان است. بعد از کمی استفاده از آن برای رفع اشتباهات بازیکن، حین پیشروی در محیط بازی، کم کم از این مکانیک برای حل انواع پازل های خلاقانه استفاده میشود. سپس تغییراتی در محیط صورت میگیرد و برخی از اجزای محیط نسبت به این قدرت، ایمن میشوند که این خود انواع پازل ها و چیز های جالب را ممکن میکند. شما چه نمونه هایی در بازی ها مشاهده کردید؟
با انتقادات و پیشنهاداتتان کمک کنید تا ما بهتر شویم.