میخواهیم یک داستان برایتان تعریف کنیم. معمای یک قتل، یک داستان دراماتیک و درواقع، اشاره به شناختهشدهترین نظریه بازیسازی دارد. موضوع این مقاله دوراهیهای ساختی است که در زندگی و بازی با آن مواجه میشویم. پس از مطالعه این مقاله درک بهتری نسبت به اهمیت این موضوع در طراحی بازی پیدا میکنید.
وسوسه
ساعت یازده است. تماسی با مرکز پلیس گرفته شده است و یک نفر گزارش قتلی را میدهد. نیروهای پلیس به سرعت خود را به محل حادثه میرسانند و وقوع قتل را تأیید میکند. صحنه جرم کاملاً تمیز بود؛ نه اثرانگشتی، نه آلت قتلی و نه نشانی از قاتل وجود داشت. پلیس تصمیم میگیرد که مظنونین را بازداشت کرده و منتظر شنیدن دفاعیات آنان شود. ساعت دو بعدازظهر است. نغمههایی از حضور سعید خطر و جعفر تیزیکش در نزدیکی محل ارتکاب جرم به گوش پلیس رسیده است. همه میدانند چه کسی مرتکب جرم شده، اما کسی حاضر به قبول دردسر و گفتن حقیقت به پلیس نمیشود. پلیس تصمیم میگیرد آن دو را به مرکز پلیس بیاورد و ببیند که آیا میتواند هیچکدام از این دو را به حرف آورد یا خیر.
ساعت چهار بعد از ظهر است. سعید و جعفر یا همان سین و جیم (نام آن دو بر روی پرونده) در دو سلول جداگانه نگهداری میشوند و بازجوها در تلاش هستند آنها را به حرف آورند. هر دو آنها سوابق تاریکی از دست زدن به جرائم خشونتبار دارند. اگر هیچکدام حرف نزنند هم، یک سال آب خنک خواهند خورد. اما این چیزی نیست که پلیس میخواهد. آنها به یک شاهد نیاز دارند و ازاینرو، به هر دو آنها یک پیشنهاد مشترک ارائه میکنند. اگر هرکدام، علیه دیگری شهادت دهد، پلیس دیگری را آزاد خواهد کرد و راهی زندان نخواهد شد و تمام سوابق مجرمانه او نیز پاک خواهد شد. اما هم سین و هم جیم میدانند که اگر همدیگر را لو دهند، هر دو بهعنوان شریک جرم شناخته شده و مجبور به تحمل ده سال زندان خواهند شد. آن دو نمیتوانند با هم صحبت کنند و به هرکدام، تنها یک ساعت فرصت داده شده تا از این پیشنهاد استفاده کنند.
انتخاب بین بد و بدتر و بدترین
ساعت پنج بعد از ظهر و مهلت یک ساعته دو متهم به پایان رسیده است. متهمان چه تصمیمی میگیرند؟ با فرض نبودن هیچ عواقبی در آینده برای کسی که دیگری را لو دهد تنها یک اقدام منطقی در این مورد وجود دارد. اما دلیل جذابیت این مسئله آن است که این روش منطقی، به ضرر همه است. دوراهی زندانیها سعی در توضیح این دارد که چرا گاهی اوقات با وجود اینکه همه ما بهعنوان اعضای یک گروه، توافق بر بد بودن یک عمل داریم، با این وجود اقدام به انجام دادن آن عمل میکنیم. ممکن است از خود بپرسید که چطور؟ خب بیایید نگاه نزدیکتری به دوراهی زندانیها بیندازیم.
برای بررسی احتمالات این مسئله، میتوانید یک جدول دو در دو را در نظر بگیرید که شامل متهمین، تصمیماتشان و نتایج این تصمیمات میشود. اگر هر دو تصمیم بگیرند که با هم همکاری کنند، هرکدام یک سال به زندان خواهند افتاد. اگر سین تصمیم بگیرد که جیم را لو دهد، آزاد میشود و جیم باید متحمل حبس ابد شود. همچنین اگر جیم تصمیم بگیرد که سین را لو دهد، آزاد میشود و سین باید متحمل حبس ابد شود. اگر هر دو همدیگر را لو دهند، هر دو به ده سال زندان محکوم خواهند شد. پس بهترین تصمیم برای هر دو آنها این است که ساکت مانده و بعد از یک سال آزاد شوند. اما بهترین تصمیم برای هرکدام از آنها به صورت جداگانه و از دید خودشان چیست؟ خب ازنقطه نظر طرفین این قضیه، لو دادن دیگری بهترین تصمیم است چون اگر طرف دیگر سکوت کند و شما او را لو دهید، آزاد میشوید. اگر طرف دیگری نیز شما را لو داد، در این حالت بهجای تحمل حبس ابد، 10 سال زندانی خواهید شد. ازاینرو اگر هر بازیکن برای خودش بازی کند، تنها راهحل منطقی این است که خطاها را به گردن دیگری بیاندازد. از این رو تنها راهی که دو بازیکن از تصمیم خود پشیمان نمیشوند و یا آرزو نمیکنند که تصمیم دیگری گرفته بودند، انداختن تقصیر بر گردن دیگری است. به این وضعیت، تعادل نَش گفته میشود. همان طور که میبینید، حتی باوجود این که تنها تصمیم منطقی برای هرکدام از بازیکنان همین است، این نتیجه یک نتیجه افتضاح برای هر دو طرف است.
نگاهی به صنعت گیم
این شرایط همیشه در بازیهای تیمی پیش میآید. در حالی که برخی مشغول مبارزه هستند یکی از بازیکنها در حال درو کردن غنایم است. مثال بارزتر در زندگی واقعی، میتواند مسئله گرمایش زمین باشد. تمام کشورها معتقدند که باید گرد هم آمده و در رابطه با گرمایش زمین اقدامی انجام دهند. اما بگذارید شرایط را ازنظر هر یک کشور و به صورت جداگانه نگاه کنیم. کشور شما میتواند داوطلبانه مصرف سوختهای فسیلی خود را کاهش داده یا قطع کند و هزینههایی صرف مطالعه و تحقیق در این موضوع کند. اما اگر شما این کار را انجام دهید و باقی دنیا از انجام آنها خودداری کنند، شما متحمل بخش اعظم هزینهها خواهید شد. اقتصاد شما متحمل ضرر خواهد شد و مشکل گرمایش زمین، بر جا خواهد ماند چون که حل آن نیازمند تعامل گروهی بود. حال اگر شما این کارها را انجام ندهید و باقی دنیا انجام دهند، آنها باید سهم شمارا پرداخت کنند، آن هم در حالی که شما پولهای نفتی خود را پارو میکنید.
اگر هم تمام کشورها واقعاً باهم همکاری کنند، شما نیز متحمل بخشی از هزینهها خواهید شد اما ممکن معضل گرمایش زمین واقعاً حل میشود. اگر هم نه شما و نه باقی کشورها کاری انجام ندهند، حداقل هیچ هزینهای متحمل نشدهاید. در این شرایط منطقیترین عملکرد یک بازیکن بهصورت فردی چیست؟ اینکه کاری انجام ندهد. البته که این استدلال کاملاً اشتباه است اما همین، مشکل اساسی دوراهی زندانیها را به تصویر میکشد. مشکلات در دنیای واقعی به این سادگی حل نمیشوند اما این مسئله میتواند یک نمونه ابتدایی از روش کار باشد. اگر بخواهیم ازنقطهنظری مثبت به قضیه نگاه کنیم، کنار گذاشتن سوختهای فسیلی و یا یافتن انرژیهای جایگزین، بسیار مفید هستند. اما به هر حال اگر سعید بخواهد جعفر را دور بزند، باید همیشه از این بترسد که هرلحظه ممکن است مورد انتقامجویی جعفر قرار گیرد.
متأسفانه اکثر افراد در دنیای حقیقی، ازنقطه نظر دوراهی زندانیها به قضیه نگاه میکنند. علیالخصوص که در مقیاس جهانی، سازمانها یا دولتها، جای افراد را در این معادله میگیرند. از همین رو است که معمولاً هرکدام تصمیمی میگیرند که در ظاهر بهترین راهکار برای آنان و درواقع بدترین راهکار برای تمام افراد، ازجمله خودشان است. با این وجود مطالعات روانشناسی متعددی خبر از این میدهند که زمانی که افراد بهصورت آگاه درگیر اینچنین مسائلی میشوند، با شناخت طرف مقابل یا منافع آن، تصمیم به همکاری میگیرند. شاید اینیک اقدام خیرانه یا یک رویکرد تکاملی است. اما بههرحال، سعی کنید سعید یا جعفر نباشید چراکه انسانها میتوانند به این درک برسند که گاهی اوقات، بهترین روش ممکن با در نظر گرفتن سعادت جمعی قابل دسترسی است نه سعادت فردی. در طراحی بازی به این نکات توجه داشته باشید و چهرهای حرفهای از خود به مخاطب القا کنید و به هدف اصلی خود یعنی ایجاد تجربهای لذتبخش و معنادار و باور پذیر برسید.